
حکیم ابوالفتح عمربن ابراهیم الخیامی مشهور به "خیام" فیلسوف و ریاضیدان و منجم و شاعر ایرانی
شاعر ایرانی در سال ۴۳۹ هجری قمری در نیشابور زاده شد. وی در ترتیب رصد ملکشاهی و اصلاح تقویم جلالی همکاری داشت.
وی اشعاری به زبان پارسی و تازی و کتابهایی نیز به هر دو زبان دارد.
از آثار او در ریاضی و جبر و مقابله رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس، رساله فی الاحتیال لمعرفه مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منهما، و لوازم الامکنه را میتوان نام برد.
وی به سال ۵۲۶ هجری قمری درگذشت. رباعیات او شهرت جهانی دارد.
گزیده ای از رباعیات حكیم عمر خیام :
رو بر سر افلاك و جهان خاك انداز می میخور و دل به ماهرویان میباز
چه جای عتاب آمد و چه جای نیاز كز جمله رفتگان یكی نیامد باز
این غافله عمر عجب می گذرد نیكوست كه با طرب می گذرد
ساقی غم فردای قیامت چه خوری در ده قدح باده كه شب می گذرد
سرمست به میخانه گذر كردم دوش پیری دیدم مست سبویی بر دوش
گفتم كه: چرا نداری از یزدان شرم گفتا كه: كریم است خدا باده بنوش
یاری كه دلم از بهر او زار شدست او جای دگر به غم گرفتار شدست
من در طلب داروی خود چون كوشم؟ چون او كه پزشك ماست خود بیمار شدست
افسوس كه نامه جوانی طی شد وان تازه بهار زندگانی طی شد
آن مرغ طرب كه نام او بود شباب افسوس ندانم كه كی آمد، كی شد
گر یك نفست ز زندگانی گذرد مگذار كه جز به شادمانی گذرد
زنهار كه سرمایه این ملك جهان عمر است بدان سان گذرانی گذرد
گر من ز می مغانه مستم، هستم ور عاشق و رند و بت پرستم، هستم
هر كس به خیال خود گمانی دارد من خود دانم هر آنچه هستم، هستم
از آمدن و رفتن ما سودی كو؟ و ز تار وجود بود ما پودی كو؟
از آتش چشم پاكان وجود می سوزد و خاك می شود، دودی كو؟
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست نتوان به گمان تمامی عمر نشست
آن به ننهیم جام می را ز دست نوشیم و شویم خوش، نه هشیار نه مست
اندیشه عمر بیش از شصت منه هر كجا كه قدم نهی بجز مست منه
زان پیش كه كاسه سرت كوزه كنند تو كوزه ز دوش و كاسه از دست منه
آنكه سطری ز عقل در دل بنگاشت یك لحظه ز عمر خویش ضایع نگذاشت
یا در طلب رضای ایزد كوشید یا راحت خود گزید و ساغر برداشت
خورشید سپهر بیزوالی عشق است مرغ چمن خجسته فالی عشق است
عشق آن نبود كه همچون بلبل نالی هر گه كه بمیری و ننالی عشق است
گاه سحر است خیز ای ساده پسر پر باده لعل كن بلوری ساغر
كاین یك دم عاریت در این كنج فنا بسیار جوئیّ و نیابی دیگر
وی اشعاری به زبان پارسی و تازی و کتابهایی نیز به هر دو زبان دارد.
از آثار او در ریاضی و جبر و مقابله رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس، رساله فی الاحتیال لمعرفه مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منهما، و لوازم الامکنه را میتوان نام برد.
وی به سال ۵۲۶ هجری قمری درگذشت. رباعیات او شهرت جهانی دارد.
گزیده ای از رباعیات حكیم عمر خیام :
رو بر سر افلاك و جهان خاك انداز می میخور و دل به ماهرویان میباز
چه جای عتاب آمد و چه جای نیاز كز جمله رفتگان یكی نیامد باز
این غافله عمر عجب می گذرد نیكوست كه با طرب می گذرد
ساقی غم فردای قیامت چه خوری در ده قدح باده كه شب می گذرد
سرمست به میخانه گذر كردم دوش پیری دیدم مست سبویی بر دوش
گفتم كه: چرا نداری از یزدان شرم گفتا كه: كریم است خدا باده بنوش
یاری كه دلم از بهر او زار شدست او جای دگر به غم گرفتار شدست
من در طلب داروی خود چون كوشم؟ چون او كه پزشك ماست خود بیمار شدست
افسوس كه نامه جوانی طی شد وان تازه بهار زندگانی طی شد
آن مرغ طرب كه نام او بود شباب افسوس ندانم كه كی آمد، كی شد
گر یك نفست ز زندگانی گذرد مگذار كه جز به شادمانی گذرد
زنهار كه سرمایه این ملك جهان عمر است بدان سان گذرانی گذرد
گر من ز می مغانه مستم، هستم ور عاشق و رند و بت پرستم، هستم
هر كس به خیال خود گمانی دارد من خود دانم هر آنچه هستم، هستم
از آمدن و رفتن ما سودی كو؟ و ز تار وجود بود ما پودی كو؟
از آتش چشم پاكان وجود می سوزد و خاك می شود، دودی كو؟
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست نتوان به گمان تمامی عمر نشست
آن به ننهیم جام می را ز دست نوشیم و شویم خوش، نه هشیار نه مست
اندیشه عمر بیش از شصت منه هر كجا كه قدم نهی بجز مست منه
زان پیش كه كاسه سرت كوزه كنند تو كوزه ز دوش و كاسه از دست منه
آنكه سطری ز عقل در دل بنگاشت یك لحظه ز عمر خویش ضایع نگذاشت
یا در طلب رضای ایزد كوشید یا راحت خود گزید و ساغر برداشت
خورشید سپهر بیزوالی عشق است مرغ چمن خجسته فالی عشق است
عشق آن نبود كه همچون بلبل نالی هر گه كه بمیری و ننالی عشق است
گاه سحر است خیز ای ساده پسر پر باده لعل كن بلوری ساغر
كاین یك دم عاریت در این كنج فنا بسیار جوئیّ و نیابی دیگر